مقدمه
خیلی موضوعها مختلفی تو ذهنم هست که بخوام در موردشون بنویسم؛ از جنگهای صلیبی گرفته تا پیدایش زبانها،دین، حتی جنگهای عراق و فیزیک و غیره.
اولش تصمیم داشتم از جنگهای صلیبی شروع کنم، ولی نمیدونم چرا یهو گفتم بهتره از بیزانس بنویسم. البته میدونم چرا—چون به هر حال ربط زیادی به جنگهای صلیبی داره—اما حالا که شروع کردم، بذارید بریم سراغش.
اول از همه باید بگم که اگه تا حالا نام «امپراتوری بیزانس» رو نشنیدی، خیلی هم بد نیست. چون بهطور دقیق، چنین چیزی به شکلی که ما امروز میشنویم، وجود نداشته و در واقع نامی است که بعدها ساخته شده . بعضیها ممکنه بگن که «حالا هر چه بوده،بوده. امروز با این اسم شناخته میشود.» ولی من میخواهم نشون بدم که داستان بیزانس چیه.
پیش نیاز
خب فکر کنم که یه چیزایی باشه که باید قبل این که به اصل موضوع برسیم بدونین. اول هم بیایم تعاریف رو بدونیم.
امپراتوری
امپراتوری یعنی سیستمی که یک نفر یا گروه قدرت مرکزی چند سرزمین مختلف باشه. که خب این سرزمین ها بسیار بزرگ و از نظر مذهبی و سیاسی و نظامی متنوع هستند.
امپراتوری روم

بعدا و در یک نوشته ی دیگر، شاید به این موضوع بیشتر بپردازم ولی به صورت خلاصه باید بگم که امپراتوری روم، قبل امپراتوری شدن ، اول پادشاهای بود.
این پادشاهی حدود هفتصد سال پیش از میلا مصیح به وجود اومد و دویست و چهل و چهار سال بعد تبدیل به جمهوری شد.
تا اونجایی که من میدونم این پادشاهی ، از زمان تاسیس شهر روم شورع میشه و تاریخ بر میگرده به یک افسانه که مربوط به دو تا داداش بوده. از سال 509 قبل از میلاد تا 27 سال قبل میلاد جهوری بوده و بعد اون با گرفتن مصر میشه امپراتوری .حتما چند مطلب هم در مورد میلاد مسیح و روم و خود مسیخ و یهودیان باید بنویسم.
پس وقتی از امپراتوری روم حرف میزنم، منظورم دورهایه که از سال ۲۷ قبل از میلاد شروع شد و تا آخرین امپراتور ادامه داشت.
اصل مطلب
حدود سال های 180 و بعد از مرگ مارکوس اورلیوس امپراتوری روم شروع میکنه به ضعیف شدن و یک سری اتفاقاتی می افته که مربوط به این بحث نیست ولی دیگه امپراتوری روم اون امپراتوری قدیمی نمیشه بعد از اون کلی جنگ های داخلی و اتفاقاط دیگه می افته، کلی امپراتور عوض میشه و در سال 284 یه امپراتور به نام دیوکلتیان(Diocletian) میشه امپراتور جدید ، ایشون که میبینه اوضاع خرابه تصمیم میگیره که امپراتوری روم رو از نظر اداری دو قسمت کنه و هر قسمت رو بده به یک آگوستوس و یک سزار تا اداره روم راحت تر بشه و خودش هم سال 305 از امپراتوری کناره گیری میکنه.
بعد این کناره گیری دوباره جنگ ها شروع میشه و بلاخره کنستانتین بعد از شکست رقیباش میشه امپراتور و در سال 330 میلادی کنستانتین، همون کسی که مسیحیت رو دین اصلی رم میکنه قستنطنیه رو پایتخت میکنه و اسمش رو که بیزانتیوم (Byzantium) بوده رو به کنستانتینوپولیس (Constantinopolis) عوض میکنه. کنستانتینوپولیس یعنی شهر کنستانتین .
صد و سی چهل سال بعدش ، در سال 476 اودوآکر (Odoacer) که در اصل ژرمنهم بود، آخرین امپراتور روم غربی، رومولوس آگوستولوس، که سنی هم نداشته رو از وضایفش خلع میکنه و خودش رو پادشاه ایتالیا اعلام میکنه. اودوآکر، تاج و تخت رو جمع میکنه و در سپتامبر 476 میفرسته به روم شرقی تو قستنطنیه و میگه که از این به بعد امپراتور رم شرقی نماینده همه رم هست. اودوآکر حتی مالیاتش رو به امپراتور روم شرقی میداد و در مدارک رسمی از نام زینو (emperor zeno) استفاده میکرد. ولی دیگه رم غربی وجود نداشت بعد از اون.
نزدیک صد سال بعد از سقوط واقعی امپراتوری رم به دست عثمانی ها یعنی سال 1557 یک مورخ ژرمن به نام هِرونیموس وُلف (Hieronymus Wolf) اولین باز شروع به استفاده از “امپراتوری بیزانس” کرد. ولف در Corpus Historiae Byzantinae با نامگذاری «امپراتوری بیزانس» باعث شد تصور شود که امپراتوری روم غربی در ۴۷۶ پایان یافته است .با اینکه مستقیم نگفت که روم در سال 476 پایان یافته ولی به طور غیر مستقیم میگه که امپراتوری رم در 4 سپتامبر 476 از بین رفت و بعد از اون دیگه این کم کم رواج پیدا میکنه و امپراتوری بیزانس رواج پیدا میکنه. اینجوری وقتی که عثمانی ها در می 1453 قستنطنیه رو گرفتند ، اونها رم رو شکست ندادن ، بیزنتین رو شکست دادن ،با این کار هم رمی ها که مسیحی بوند توسط مسلمانان عثمانی شکست نخوردند و هم اینکه یک ژرمن کار امپرا توری رم رو تموم کرده بود.
اسم قبلی قسطنطنیه، بیزانتیوم (Byzantium) بود. سپس کنستانتین آن را به کنستانتینوپولیس تغییر داد. بعد از فتح شهر توسط عثمانیها در ۱۴۵۳، کمکم مردم به آن میگفتند استانبول و در ۱۹۳۰ این نام به صورت رسمی به کار گرفته شد
نتیجه
در واقع، چیزی به نام “امپراتوری بیزانس” در زمان خودش وجود نداشت. مردم قسطنطنیه خودشون رو “رومی” میدونستن، نه بیزانسی. این نامگذاری بعدی، بیشتر حاصل نگاه مورخان غربی بود تا واقعیت تاریخی. و همین نشون میده که تاریخ، فقط مجموعهای از اتفاقات نیست—بلکه نحوهی روایت اونها هم اهمیت داره.
به نظر من که ، واقعا شخصی هست ، دونستن واقعیت مهمه.